loading...
مرکز سایت
فروش ویژه گلدونی پسته

فروش گلدونی پسته

فروش گلدونی پسته,فروش نهال گلدونی پسته,گلدونی پسته,نهال پسته,فروش نهال پسته

فروش ویژ بهترین نوع گلدونی پسته ایران در استان فارس از نهالستان پسته و آموزش کاشته نهال پسته بعد از خرید در زمین اصلی

 

گلدونی پسته

 

روش خرید و سفارش گلدونی پسته

کسانی که خواستار خرید گلدونی پسته هستند به موارد زیر توجه کنند.

 



بقیه در ادامه مطلب
تبلیغ
آخرین ارسال های انجمن
مرکز سایت بازدید : 565 چهارشنبه 20 فروردین 1393 نظرات (0)

داستان خواستگاری قسمت سوم

داستان طنز خواستگاری که خواهید خواند داری سه قسمت است که حالا داستان خواستگاری قسمت سوم

لطفا دو قسمت قبل رو حتما بخونید که داستان براتون جالب تر باشه ...
معذرت خواهی فراوان به خاطر تاخیر در قسمت سوم.
ماجرای یک خواستگاری خنده دار( من و زیبا تو اتاق)
انگار که چایی رو خیلی وقت پیش ریخته بود. تا باباش گفت دخترم چایی رو بیار از آشپزخونه اومد بیرون. یه چادر سفید گلدار پوشیده بود و اصلا هم آرایش نکرده بود. ( فکر کنم به خاطر همین کاراشه که ازش خوشم اومده بود. از این دخترایی که یه گونی پنکک رو صورتشون میمالن تا خوشگل بشن متنفرم) خیلی ساده و البته زیبا اومد و چایی رو برد طرف همه. ( بابا مو نگا کن مثل اینایی که تا حالا دختر ندیده همچین خیره شده بود به صورت زیبا که اصلا یه وضی !) خلاصه چایی رو دورتادور چرخوند تا رسید به من . وقتی داشت چایی رو می چرخوند من داشتم به این فکر می کردم که چجوری چایی رو بردارم. با دست راستم ، دست چپم؟، چشمام رو چیکار کنم ، به چایی نگاه کنم به زیبا نگاه کنم اصلا سرم رو بندازم پایین و به هیج جا نگاه نکنم به بابام نگاه کنم!!! به چی نگاه کنم خلاصه چایی اومد روبروی من. عجب عطر خوشبویی زده بود. هر دو دستم رو بردم سمت سینی و چایی رو برداشتم وقتی گذوشتمشون رو میز برای یه ثانیه با زیبا چشم تو چشم شدیم. و زیبا رفت نشست کنار مامانش. نمی دونستم بهش نگاه کنم یا نه.

 

بقیه در ادامه مطلب

مرکز سایت بازدید : 719 سه شنبه 19 فروردین 1393 نظرات (0)

داستان خواستگاری قسمت دوم

داستان طنز خواستگاری که خواهید خواند داری سه قسمت است که حالا داستان خواستگاری قسمت دوم

لطفا قسمت قبل رو بخونید که داستان رو از وسط گاز نزده باشید...
خواستگاری تو خونشون!(قبل از رفتن تو اتاق )
رفتیم بالا. همون اول بابام یه نگاهی داشت به پله ها می کرد که من تعجب کردم. گفتم بابا چیزی گم کردی . گفت نه می خوام ببینم تمیزه یا نه. (!)) یه وقتایی حضرت پدر یه کارایی میکنه که من هر چی فکر می کنم چجوری یه نفر می تونه این همه شخصیت رو یه جا داشته باشه به جایی نمیرسم.( پله ها رو رفتیم بالا و رسیدیم طبقه دوم دم در خونشون.همه رفتن تو و من آخرین نفری بودم که رفتم تو. همین که اومدم کفشای واگس زده تمیزم رو بذارم یه گوشه ای هر چی نگاه کردم دیدم دو تا کفش دم درشونه با یه دمپایی لا انگشتی.اون دوتا کفش زنونه ها یکیش که مال مامانمه یکی شم مال مادمازل نگاره .وای. خدای من یعنی بابا با دمپایی لاانگشتی اومده (حالا چرا لا انگشتی اینهمه صندل قشنگ لاقل با یه دمپای معمولی می اومدی پدر آخه لاانگشتی آبی!!!چرا؟) ترسیدم نگاه کنن آبرومون بره از همون پاگرد راه پله انداختمشون پایین یه وخ زیبا نبینه. اصلا هم به این فکر نکردم که موقع برگشت چی کار می خوایم بکنیم. (اِ لا انگشتی آبی؟!) رفتیم تو. انگار بیست سال بود که پدر زیبا رو ندیده بود . همچین بقلش کرد که نگو.

 

بقیه در ادامه مطلب

مرکز سایت بازدید : 702 دوشنبه 18 فروردین 1393 نظرات (0)

داستان خواستگاری قسمت اول

داستان طنز خواستگاری که خواهید خواند داری سه قسمت است که حالا داستان خواستگاری قسمت اول

را در این پست با هم می خوانیم. بسیار زیباست از دستش ندینا.

قبل از روز خواستگاری و بدبختیاش
نمی دونم چرا ولی بهش گفتم. هرچی تو دلم بود رو یهو از توش خالی کردم و وسط دانشگاه جلو چشم همه بهش گفتم دوسش دارم. تو اون لحظه دو تا چیز داشت می زد بیرون! یکی چشمای زیبا که داشت از تو حلقه در می اومد. (که فکر کنم متعجب این نوع از خواستگاری من بود) یکی هم قلب من که جدا داشت قفسه سینم رو سوراخ می کرد. تمام چیزایی که از دیروز تمرین کرده بودم رو یهو یادم رفت و فقط تو چشماش خیره شدم و با هزار تا این ور و اونور کردنه خودم گفتم راستش من از شما خوشم اومده. (اِ آخه پسر دیوونه مگه اومدی لباس بخری که خوشت اومده. جمله از این ضایع تر نمی شد بگی. یعنی همون اول گند زدم.) با خودم فکر می کردم ته حرف زدن و ته اعتماد به نفسم. همین اول بازی سه هیچ عقب افتادم. خلاصه گفتم و گفتم و گفتم تا اینکه منتظر شنیدن شدم. لباش ترک خرده بود از خشکی. با هزار تا استرس و حیا گفت اصلا فکر نمی کردم اینقد بی جنبه باشید. وای . این حرف و که زد هزار تا فحش تو دلم به خودم گفتم. ولی جدا اون از خیلی چیزا خبر نداشت. مثلا اینکه من مجبور شدم انقد زود بهش بگم.آخه از آشناییمون با هم یک هفته بیشتر نمی گذشت.

بعد گفت جواب من

 

بقیه در ادامه مطلب

فروشگاه مرکز سایت

پمپ باد فندکی ماشین همراه کوچک خودرو (اصل)

 

پمپ باد فندکی کوچک و ارزان مخصوص ماشینهای سواری با 650 گرم وزن یک همراه خوب درمسافرت برای خانواده ها این پمپ با وصل شدن به جا فندکی ماشین به راحتی باد لاستیک ها را تنظیم می کند قابل استفاده برای کـسانی که به استخر های دورازمحل زندگی می روند (نیازی به حمل تیوپ پرشده ندارید) قابل استفاده برای بازیکنان تیم های ورزشی جهت توپ فوتبال و الیبال بسکتبال و... قابل استفاده برای دارندگان دوچرخه وموتورسیکلت قابل استفاده در مدارس دانشگاهها مراکز فنی حرفه ای پمپ های ما در پنج مدل : کم قدرت , متوسط , پرقدرت , چراغدار , برقی فندکی می باشند

چراغ فندکی ماشین


توضیحات بیشتر


 خـريد پستي >> قيمت فقـط : 39000 تـومان

درباره ما
هدف از ایجاد مرکز سایت معرفی سایت های اصلی و سایت های برتر هست. و شما می تونید سایتی که زیاد بهش سر می زنید و یا سایتی که به نظر شما مهم هست را در قسمت (نظرات) سایت به ما معرفی کنید تا در مرکز سایت قرار دهیم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 464
  • کل نظرات : 189
  • افراد آنلاین : 170
  • تعداد اعضا : 323
  • آی پی امروز : 451
  • آی پی دیروز : 296
  • بازدید امروز : 1,315
  • باردید دیروز : 1,901
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 10
  • بازدید هفته : 4,877
  • بازدید ماه : 4,877
  • بازدید سال : 228,751
  • بازدید کلی : 2,314,243
  • نرم افزارهای اندروید
    نرم افزار های جاوا
    تبادل لینک و بنر رایگان