loading...
مرکز سایت
فروش ویژه گلدونی پسته

فروش گلدونی پسته

فروش گلدونی پسته,فروش نهال گلدونی پسته,گلدونی پسته,نهال پسته,فروش نهال پسته

فروش ویژ بهترین نوع گلدونی پسته ایران در استان فارس از نهالستان پسته و آموزش کاشته نهال پسته بعد از خرید در زمین اصلی

 

گلدونی پسته

 

روش خرید و سفارش گلدونی پسته

کسانی که خواستار خرید گلدونی پسته هستند به موارد زیر توجه کنند.

 



بقیه در ادامه مطلب
تبلیغ
آخرین ارسال های انجمن
مرکز سایت بازدید : 865 سه شنبه 09 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

داستان طنز سیندرلا ایرانی


سیندرلا داستانی بسیار زیبا میباشد که حالا با هم داستان طنز سیندرلا ایرانی را می خوانیم.

یکي بود ، دو تا نبود ، زير گنبد کبود که شايدم کبود نبود و آبي بود ،

يه دختر خوشگل بدون پدر مادر زندگي مي کرد.

اسم اين دختر خوشگله سيندرلا بود که بلا نسبت دختراي امروزي، روم به ديوار روم به ديوار ،

گلاب به روتون خيلي خوشگل بود.
 

سیندرلا


سيندرلا با نامادريش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنياش که اسمشون زري و پري بود زندگي مي کرد.

بيچاره سيندرلا از صبح که از خواب پا مي شد بايد کار مي کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خيلي ظالم بود . همش مي گفت :سيندرلا پارکت ها رو طي کشيدي؟ سيندرلا لوور دراپه ها رو گرد گيري کردي؟ سيندرلا ميلک شيک توت فرنگيه منو آماده کردي ؟ سيندرلا هم تو دلش مي گفت : اي بترکي ، ذليل مرده ي گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسايده ، و بلند مي گفت : بعله مامي صغي ( همون صغرا خانم خودمون ) خلاصه الهي بميرم براي اين دختر خوشگله که بدبختيهاش يکي دو تا نبود .
القصه ، يه روز پسر پادشاه که خوشي زير دلش زده بود ، تصميم گرفت که ازدواج کنه . رفت پيش مامانش و گفت مامان جونم
مامانش : بعله پسر دلبندم
شاهزاده : من زن مي خوام
مامانش : تو غلط مي کني پسره ي گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ ديگه زن گرفتنت چيه؟
شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پير پسر مي شم ، دارم مثل غنچه ي گل پرپر مي شم
مامانش در حالي که اشکش سرازير شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شير و شکرم ، پسر گلم ، مي خواي با کي مزدوج شي؟
شاهزاده : هنوز نمي دونم ولي مي دونم که از بي زني دارم مي ميرم
مامانش : من از فردا سراغ مي گيرم تا يه دختر نجيب و آفتاب مهتاب نديده و خوشگل مثل خودم برات پيدا کنم .
خلاصه شاهزاده ديگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش يه دختر با کمالات و تحصيل کرده و امروزي براش گير بياره. يه روز مامانش گفت : کوچولوي عزيز مامان ، من تمام دختراي شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردني برات بگيرمش ،
شاهزاده گفت : چرا با پس گردني؟
مامانش گفت : الاغ ، چرا نمي فهمي ، براي اينکه مهريه بهش ندي، پس آخه تو کي مي خواي آدم بشي ؟ روز مهموني فرا رسيد ، سيندرلا و زري و پري هم دعوت شده بودند . زري و پري هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه ميمون ، اما سيندرلا ، واي چي بگم براتون شده بود يه تيکه ماه ، اصلا" ماه کيلويي چنده ، شده بود ونوس شايدم ( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبيه چي شده بود ) .
صغرا خانم حسود چشم در اومده سيندرلا رو با خودش نبرد ، سيندرلا کنار شومينه نشست و قهوه ي تلخ نوشيد و آه کشيد و اشک ريخت . يهو ديد يه فرشته ي تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با يه دماغ سلطنتي و چشماي لوچ جلوي روش ظاهر شد
سيندرلا گفت : سلام
فرشته : گيريم عليک . حالا آبغوره مي گيري واسه من ؟
سيندرلا : نه واسه خودم مي گيرم
فرشته : بيجا مي کني ، پاشو ببينم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن
سيندرلا : آرزو مي کنم که به مهمونيه شاهزاده برم
فرشته : خوب برو ، به درک ، کي جلوي راهتو گرفته دختره ي پررو ؟ راه بازه جاده درازه.
سيندرلا : چشم ميرم ، خداحافظ ......
فرشته : خداحافظ ....
سيندرلا پا شد ، مي خواست راه بيفته . زنگ زد به آژانس ، ولي آژانس ماشين نداشت .
زنگ زد به تاکسي تلفني ولي اونجا هم ماشين نبود . زنگ زد پيک موتوري گفت : آقا موتور داريد؟
يارو گفت : نه نداريم.
سيندرلا نا اميد گوشي رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هي ميگي برو برو ، آخه من چه جوري برم؟
فرشته گفت : اي به خشکي شانس ، يه امشب مي خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبيا ببينم چه مرگته !!!! بلاخره يه خاکي تو سرمون مي ريزيم . با هم رفتند تو انباري ، اونجا يدونه کدو حلوايي بود ، فرشته گفت بيا سوار اين شو برو
سيندرلا گفت : اين بي کلاسه ، من آبروم مي ره اگه سوار اين بشم .
فرشته گفت : خوب پس بيا سوار من شو !!!
سيندرلا گفت : يه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت مي خوره؟
فرشته : بعله مي خوره
سيندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگريش و رو هوا چرخوند و کوبيد فرق سر آناناس و گفت : يالا يالا تبديل شو به پرشيا. بيچاره آناناس که ضربه مغزي شده بود از ترسش تبديل شد به يه پرشياي نقره اي.
فرشته به سيندرلا گفت : رانندگي بلدي؟ گواهينامه داري؟
سيندرلا : نه ندارم
فرشته : بميري تو ، چرا نداري؟
سيندرلا : شهرک آزمايش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم
فرشته : اي خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ي يه سوسک بدبخت که رو ديوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشيا نگاه مي کرد . سوسکه تبديل شد به يه پسر بدقيافه .
سيندرلا گفت : من با اين ته ديگ سوخته جايي نميرم
فرشته : چرا نميري؟
سيندرلا : آبروم مي ره
فرشته : همينه که هست ، نمي تونم که رت باتلر رو برات بيارم
سيندرلا : پس حداقل به اين گاگول بگو يه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختي بود حرکت کردند سمت خونه ي پادشاه. وقتي رسيدند اونجا ديدند واي چه خبره !!!!!
شکيرا اومده بود اونجا داشت آواز مي خوند ، جنيفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تيليت مي کرد . زري و پري هم جوگير شده بودند و داشتند تکنو مي زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه مي رفت (آخه بي چاره صغرا خانم از بي شوهري کپک زده بود ) خلاصه تو اين هاگير واگير شاهزاده چشمش به سيندرلا افتاد و يه دل نه صد دل عاشقش شد
سيندرلا هم که ديد تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز وادا اطوارگفت : شاهزاده منو مي گيري ؟
شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟
سيندرلا : 37
شاهزاده در حالي که چشماش از خوشحالي برق مي زد گفت : آره مي گيرمت ، من هميشه آرزو داشتم شماره ي پاي زنم 37 باشه.
خلاصه شاهزاده سيندرلا رو در آغوش کشيد و به مهمونا گفت : اي ملت هميشه آن لاين ، من و سيندرلا مي خواهيم باهم ازدواج کنيم ، همه گفتند مبارکه و بعد هم يک صدا خوندند : گل به سر عروس يالا ... داماد و ببوس يالا
سيندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسيد و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد)
سپس با هم ازدواج کردند و سالهاي سال به کوريه چشم زري و پري و صغرا خانم ، به خوبي و خوشي در کنار هم زندگي کردند و شونصد تا بچه به دنيا آوردند.

 

برای خواندن داستان های طنز و خنده دار دیگر روی داستانهای طنز کلیک کنید

این داستان از طرف فرزانه پاکخو از مازندران

گروه بازی و سرگرمی مرکز سایت منتظر نظرات شما می باشد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
فروشگاه مرکز سایت

پمپ باد فندکی ماشین همراه کوچک خودرو (اصل)

 

پمپ باد فندکی کوچک و ارزان مخصوص ماشینهای سواری با 650 گرم وزن یک همراه خوب درمسافرت برای خانواده ها این پمپ با وصل شدن به جا فندکی ماشین به راحتی باد لاستیک ها را تنظیم می کند قابل استفاده برای کـسانی که به استخر های دورازمحل زندگی می روند (نیازی به حمل تیوپ پرشده ندارید) قابل استفاده برای بازیکنان تیم های ورزشی جهت توپ فوتبال و الیبال بسکتبال و... قابل استفاده برای دارندگان دوچرخه وموتورسیکلت قابل استفاده در مدارس دانشگاهها مراکز فنی حرفه ای پمپ های ما در پنج مدل : کم قدرت , متوسط , پرقدرت , چراغدار , برقی فندکی می باشند

چراغ فندکی ماشین


توضیحات بیشتر


 خـريد پستي >> قيمت فقـط : 39000 تـومان

درباره ما
هدف از ایجاد مرکز سایت معرفی سایت های اصلی و سایت های برتر هست. و شما می تونید سایتی که زیاد بهش سر می زنید و یا سایتی که به نظر شما مهم هست را در قسمت (نظرات) سایت به ما معرفی کنید تا در مرکز سایت قرار دهیم.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 464
  • کل نظرات : 189
  • افراد آنلاین : 52
  • تعداد اعضا : 323
  • آی پی امروز : 432
  • آی پی دیروز : 376
  • بازدید امروز : 804
  • باردید دیروز : 1,062
  • گوگل امروز : 9
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 804
  • بازدید ماه : 804
  • بازدید سال : 224,678
  • بازدید کلی : 2,310,170
  • نرم افزارهای اندروید
    نرم افزار های جاوا
    تبادل لینک و بنر رایگان